آرمان آرمان ، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره

آرمان بهترین هدیه ی زندگی من

عید امسال؛

سلام داداش گلم؛ باورم نمیشه که هنوز عید رو برات نذاشتم ولی خب زمان خیلی زود گذشت و من هم هر روز وقت نداشتم که برات بنویسم. داداشی عید 93 هم رسید و تمام شد و شما هم با پیشترفت های بزرگت داری آرام آرام برای رسیدن به 2 سالگی قدم برمیداری. گلم درسته دیره ولی به نظر من با وجود تو همیشه عیده پس عیدت مباررررررک آرمان و آرزویم.  میدانی خوشگلم که امسال مجبور شدیم به خاطر شما آقا ی فضول سفره ی هفت سینمان رابالا بچینیم. امسال هم شما با ما بر سر سفره ی هفت سین نشستی . من هم به شما عیدی دادم و تو هم کلی ذوق کردی. ایشااله همیشه سلامت و پر امید باشی عزیز دلم. راستی عید را به همه ی شما دوستان عزیزم تبریک عرض میکنم.         &nbs...
29 فروردين 1393

پایان ماه نوزدهم و آغاز بیست ماهگی و چهارشنبه سوری ما؛

آرمانک من؛ امروز که نزدیک های تحویل سال هم است شما هم وارد بیست ماهگی شدی. ماه نوزدهم را در وبت ننوشتم و خواستم موقع تمام شدنش بنویسم. امروز همون طور که گفتم 19 ماهگی رو به پایان رسوندی و وارد ماه بیستم شدی. الهی فدات بشم که کم کم داری به دو سالگی نزدیک میشی. در چند هفته ی اخیر یک روز به خونه ی امیر علی اینا رفتیم و اونجا کلی با امیر علی بازی کردی که عکساشو برات میزارم. چند روز بعدم وقتی داشتیم میرفتیم خونه ی خاله مهشیدشون در فروشگاه زیتون که نزدیک خونه ی اوناست به شهر بازیش رفتی و کلی توی استخر توپ کیف کردی و نمیخواستی بیای بیرون. جدیدا هم یاد گرفتی هر چی رو که باز کردنیه میاری میدی به من و میگی با، با، یعنی باز کن فدات بشم من. تازگی ها...
29 اسفند 1392

عکس آتلیه نگاه

داداش ناز و قشنگم، آرمان:  چند وقت پیش برای گرفتن یه عکس تکی از تو رفتیم آتلیه ی عکاسی نگاه. بعد از چند روز هم رفتیم برای انتخابش که چون همش قشنگ بو د بسیار سخت بود برامون. ولی بالاخره یکی رو انتخاب کردیم و امروز هم که حاضر شد رفتیم و گرفتیم. خیلییییی قشنگگگگگگگگگ شده داداشمم. امید وارم که خودتم دوسش داشته باشی عزیز دلم.                                                                                          ...
29 اسفند 1392

هجده ماهگی و واکسن، تولد ماهانی

عزیز تر از جانم؛ آرمانی: دلم برای این وبلاگ و دوستای عزیزمون تنگ شده بود. خوشبختانه وقت شد به وبت سر بزنم. اول این که داداش جونم شما الان در حال طی کردن هجده ماهگی خود هستی و در این مدت اتفاقات زیادی از جمله واکسن زدن و رفتن به تولد ماهان جونی افتاده. خلاصه ما اون واکسنیو که می گفتند درد داره رو زدیم ولی زیاد اذیت نشدی و زود خوب شد. کلمه های جدیدی رو که یاد گرفتی هم بد و آب است که خیلی قشنگ میگی. و وقتی بهت میگم ایلیا رو دوست داری میگی آیه ولی وقتی میگم آجی دوست داری میگی نه. آخه من از دست تو چه کنم. تولد ماهان هم خیلی خوش گذشت و خاله الهام خیلی زحمت کشیده بود. ایشاالله مبارک باشه تولدت پسر دایی نازم           ...
23 بهمن 1392

شب یلدای عسل آبجی؛

قند و عسلم آرمانی؛ همون طور که میدونی شنبه شب یلدا بود و ما هم رفتیم خونه ی مامان زری. خیلی خوش گذشت . شما هم که ماشاالله همه چی خوردی و حسابی شب یلداتو جشن گرفتی  الهی قربونت برم من با تو خیلی خوش میگذره. هم چنین این دومین شب یلدای شما آقا پسر گل بود که در کنار ما بودی. ایشاالله هزاران هزاران یلدا رو در کنار هم جشن بگیریم. یلدات مبارک باشه داداشی.                                                                                   &n...
5 دی 1392

شانزده و هفده ماهگی آرمانی؛

ناز و خوشگل من: آرمان؛ من تصمیم گرفتم که ماه های زیبای شانزده و هفده ماهگیت رو باهم بنویسم . چون امتخاناتم شروع شده و از طرف دیگر هم دوست ندارم این ماه های پر از خاطره و شیرین تو نوشته نشه. توی این دو ماه هم شما کلی چیز ها رو یاد گرفتی مثلا وقتی میگم آرمان بیا به من بوس بده مییای. دیگه تقریبا همه چی رو می فهمی. راستی یکی از دندونای کرسیت هم دراومده. مبارک باشه جیگرم. چند هفته پیش هم رفته بودیم سرزمین عجایب. با من یه قطار سوار شدی ولی ترسیدی و گریه کردی و دیگه هیچ چی سوار نشدی. عکساشو برات میزارم. یادت باشه خیلی لوسی.   ...
5 دی 1392

راه رفتن آرمان و عزادار کوچک؛

سلام داداش کوچولو؛ بالاخره شما راه رفتنو یاد گرفتی هورا هورا هوراااااااااا. البته سه هفته ای میشه که راه میری ولی من که هیچ وقت، وقت ندارم. نفهمیدیم چجوری راه افتادی یه روز خودت بلند شدی و راه رفتی!!!!!!! عجیبه مگه نه؟ دیگه کار ما هم در اومده هر وقت من میخوام برم تو اتاقم درس بخونم شما قدم به قدم دنبالم مییای. خیلی شیطونی. هر چی وسیله روی میز منه میریزی پایین. ولی من از این که راه میری خیلی خوشحالم.                                                                     &n...
30 آبان 1392