آرمان آرمان ، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه سن داره

آرمان بهترین هدیه ی زندگی من

سفر به شمال

عزیزکم آقا آرمانی گل: جمعه صبح زود یعنی ساعت 6 صبح با مامان زری و بابایی و دایی وحید اینا رفتیم شمال   این اولین سفر دوری بود که شما همراه ما بودی ولی قبل از این هم یه بار به طالقان و یه بار هم به دماوند رفتیم اما آن ها زیاد دور از تهران نبودند. در اون جا شما با ماهان کلی بازی می کردی البته همش هم دیگه رو می زدین  دریا هم رفتیم و شما هم که اولین بارت بود دریا رو می دیدی تعجب کرده بودی. البته چون هوا یه کمی سرد بود نتونستیم پاهات یا دستاتو تو آب بزنیم    خلاصه سفر خیلی خوبی بود و خیلی هم خوش گذشت. عکس آقا آرمان ما در حیاط ویلا اینم عکست کنار دریا آقا آرمان ما چه ژست خوشگلی گرفته. ...
7 فروردين 1392

عیدت مبارک آرمان جان

               آقا آرمانی : این اولین سالی است که شما در عید نوروز پیش ما بودی. هر چند که زیاد عقلت به عیدنمیرسه ولی وجودت در کنارمون خیلی آرامش بخشه   آرمانم عیدت مبارک . البته دیروز سال تحویل بود ولی چون رفتیم خونه ی مامان زری نتونستم وبلاگت را بنویسم. آمان جونم خیلی خوشحالم که تو در همه ی لحظات زندگی با من هستی. عید نوروز امسال از همه ی سال ها به من و قطعا به مامان و بابا هم بیش تر خوش می گذره به خاطر وجود شما که این قدر ماهی. داداش جونم ایشاالله همیشه در کنار من ومامان وبابا سلامت و سر زنده باشی گلم ا ینم یه عکس از سفره ی هفت سین که خودم چیدمش. اینم عکس اقا پسر ما  &nb...
1 فروردين 1392

چهار شنبه سوری

آرمانکم: دیشب که چهار شنبه سوری بود ما یعنی من وشما با مامان و بابا ویگانه جون رفتیم خونه ی مامان زری تا چهار شنبه سوری رو در کنار هم جشن بگیریم  همگی تصمیم گرفتیم که بعد از شام بریم بالا پشت بوم. ولی وقتی غذامون تموم شد و خواستیم بریم فهمیدیم که هوا خیلی سرده و اگر شما رو می بردیم ممکن بود سرما بخوری  با این حال پنج دقیقه بردیمت و سریع آوردیمت   برای همین هم نشد ازت عکس بگیریم و مجبور شدم با فشفشه تو خونه ازت عکس بگیرم. به هر حال خیلی خوش گذشت.  اینم عکس همه ی بچه ها که آماده شدن تا بریم.   اینم عکس تو با بابا که برات فشفشه روشن کرده.   ...
1 فروردين 1392

هشت ماهگیت مبارک عشقم

فرشته کوچولو آرمانم: دیروز وارد هشتمین ماه زندگیت شدی. عزیزکم هشت ماهگیت مبارک  دیروز که رفتیم دکتر برای چکاب ماهیانه آقای دکتر گفت که همه چیز طبق معمول عالی عالی و وزن شما هم 9/100  ولی آرمانی روز به روز که داری بزرگ تر می شی شیطونی هات هم زیاد تر می شه و نگه داری ازت سخت تر. ایشاالله تمام مرحله های زندگی ات را با موفقیت پشت سر بذاری. آبجی رومینا همیشه و هر جا دوست داره   اینم یه عکس از هشت ماهگیت که توی اتاق خودم ازت گرفتم.   ...
29 اسفند 1391

یادگیری یه کار جدید دیگه

نفسم: آرمانی امروز نشسته بودم پیشت تا مواظبت باشم دیدم داری خودت میزنی دم دهنت و میگی آ آ آ   فهمیدم که یه کار جدید دیگه یاد گرفتی. خیلی خوشحال شدم. بعد هم با دستای خودم زدم به دهنت دیدم بازم میگی آ آ آ   صد آفرین به تو فرشته کوچولوی من. حالا که آ آ آ کردنو یاد گرفتی فکر می کنم باید دست دستی  و سر سری رو بهت یاد بدیم. امید وارم سریع تر کار های جدید دیگری یاد بگیری.                                       دوستت دارم بی کلک     ...
27 اسفند 1391

در انتظار سال جدید

عزیز آبجی رومینا: این روز ها کم کم داریم به آخر فصل زمستان نزدیک می شیم و بابت این سرمان خیلی شلوغ است. دیگه داره روز های سرد زمستون تموم میشه و هوای بهاری شروع میشه و ما هم از این بابت خیلی خوشحال هستیم  و مخصوصا برای این که امسال تو هم در لحظات آخر زمستون در کنار مایی. خوشگلم پنج شنبه خونه تکونی کردیم تا برای آغاز سال نو آماده باشیم داداش جونی پیشاپیش عیدت مبارک................               ...
22 اسفند 1391

عروسی

خوشگل ترین آبجی: یک شنبه من و تو مامان و بابا رفتیم عروسی پسر دایی مامان   عروسی ساعت 6 شروع می شد برای همین ما از چند ساعت قبلش داشتیم آماده می شدیم. عزیزم عروسی به همه ی ما خیلی خوش گذشت. مخصوصا برای این که تو هم این دفعه در کنار ما توی عروسی حضور داشتی  مهم تر از همه این که این اولین عروسی ای بود که رفتی و خیلی هم توی عروسی ذوق کردی و اصلا هم ما رو اذیت نکردی. منم عکسای خوشگل تو رو می زارم. اینم عکس تو با آبجی رومینا ...
16 اسفند 1391